پنهان شدن. مختفی گشتن. روی برتافتن. (یادداشت مؤلف) : رسول گفت یا فاطمه... این نه آن کس است که روی از وی درکشند. (قصص الانبیاء ص 243). (حقه) به خزانه دار شاه سپرد و روی درکشید و پنهان شد. (نزهت نامۀ علایی). برون رفت و روی از جهان درکشید چو عنقا شد از بزم شه ناپدید. نظامی. به نفرت ز من درمکش روی سخت. (بوستان)
پنهان شدن. مختفی گشتن. روی برتافتن. (یادداشت مؤلف) : رسول گفت یا فاطمه... این نه آن کس است که روی از وی درکشند. (قصص الانبیاء ص 243). (حقه) به خزانه دار شاه سپرد و روی درکشید و پنهان شد. (نزهت نامۀ علایی). برون رفت و روی از جهان درکشید چو عنقا شد از بزم شه ناپدید. نظامی. به نفرت ز من درمکش روی سخت. (بوستان)
خط بروی چیزی کشیدن. از آن گذشتن. صرف نظر کردن: از خود و غیری چنان فارغ شدم کز فارغی خط بخاقانی و خاقان درکشم هر صبحدم. خاقانی. اگر خواهی بما خط درکشیدن ز فرمانت که یارد سر کشیدن. نظامی. از احسان خداوندی عجب نیست اگر خط درکشی جرم و خطا را. سعدی
خط بروی چیزی کشیدن. از آن گذشتن. صرف نظر کردن: از خود و غیری چنان فارغ شدم کز فارغی خط بخاقانی و خاقان درکشم هر صبحدم. خاقانی. اگر خواهی بما خط درکشیدن ز فرمانت که یارد سر کشیدن. نظامی. از احسان خداوندی عجب نیست اگر خط درکشی جرم و خطا را. سعدی